سر دبیر«هاتف» داور مقاله های علمی نشریه بین المللی «آسیاپاسیفیک»شد


سر دبیر«هاتف» داور مقاله های علمی نشریه بین المللی «آسیاپاسیفیک»شد

بر اساس خبرهای رسیده به تازه گی نسرین پورهمرنگ سردبیر هفته نامه ی وزین «هاتف» و مدرس دانشگاه علمی کاربردی گیلان که از نویسندگان پرسابقه ی گیلان محسوب می شود ، به عنوان داوری آثار یک نشریه ی معتبر بین المللی برگزیده شد و کار داوری خود را بر روی آثار این نشریه ی معتبر که به وسیله ی یکی از بزرگترین موسسات انتشارات جهان ـ روتلج ـ چاپ و منتشر می شود ، آغاز کرد .

وی هفته گذشته به عنوان داور نهایی آثار نشریه انگلیسی زبان «تحقیقات گردشگری آسیا پاسیفیک» Asia Pacific Journal of  Tourist Research برگزیده شده و... در ردیف داوران آثار این نشریه قرار گرفت.

نسرین پورهمرنگ سابقه ی همکاری مشترک با جامعه شناسانی همچون مانوئل کاستلز ، نیل اسملسر و فلاسفه یی همچون فیوریو چروتی ، کریستیان دلاکامپانی دارد. ما نیز به نوبه ی خود به این روزنامه نگار و سردبیر فرهیخته و پیشکسوت «هاتف» تبریک و تهنیت عرض نموده و موفقیت روز افزون وی را خواستاریم .

«هسا...» هایکو و کوتاه شعر!

اشاره :

گیلان با «هاتف» گره خورده است . هفته نامه ای که در طول 24 سال سابقه ی درخشان و کارنامه ی مانای گیلان شناسی را با خود دارد و در آرشیو پر برکت خود گیلان را سربلند و سرافراز نگهداشته است . در بین جراید ، اعتبار ویژه ای دارد که در خبر بالا نیز مشهود است. هر صفحه و ستونی که گشوده ، اقتدار گیلان را در طول این دو دهه برجسته و رونمایی نموده است که هم دشمن به آن واقف است هم دوست!.

در تازه ترین شماره (ش 1136)که در 27امرداد1394منتشر شده نقدی تازه از جمشید شمسی پور خشتاونی ، گیلان شناس و شاعر تالش در صفحه ی پربار ادبی خود تحت عنوان «هسا... هایکو و کوتاه شعر!» به چاپ رسانده است که برشی دیگر از آنچه که قبلن در ماهنامه ی ره آورد گیل (ش 52و51 خرداد و تیر 94) شاهدش بوده ایم  و در این تارنما نیز قابل رؤیت می باشد. این شما و این نیز نوشتار تازه چاپ شده در گرانسنگ نامه هاتف:

«ولگئون˘ پَس بَزام ،/ جنگل ـ/ پُره خئوندیگی بو؛/را دکَتَم (برگ ها را کنار زدم / جنگل ـ / پُرآواز بود، راه افتادم). «شوره خو سر جانا پاپلی/ ایاز˘ مره/پامچال˘سر(پروانه / تن خویش را / با شنبم می شوید/ بر گلِ پامچال). دو شعر کوتاه و زیبای گیلکی ـ اولی به گویش شرق گیلان از زنده یاد محمد بابایی پور متخلص به دریایی لنگرودی و شعر دوم از استاد جکتاجی ، گیلان شناس پرآوازه ی ایرانی به گویش مرکز رشت و از بین دهها نمونه «هسا شعر»موجز ، ظریف و فاخر بومی شمال ایران انتخاب شده تا گفته آید  به یمن غنایی که تاکنون از این ها ، نمونه برداری شده ، جزء«درخشان» ترین شعرهای کوتاه بومی اقوام ایرانی در حال حاضر است .

خوشبختانه کم هم نیستند از این نمونه ها که می بایست مراقبت شوند .چرا که به شدت آسیب پذیراند و همانند گل های زینتی که می بایست در ظروف مخصوص (مجلات ادبی و کتاب) به خود دیده شوند و یا همچون گل های سوسن چهلچراغ گیلان مان که در دنیا کم نظیر است و با کمک محیط بانان قلم شعر بومی مراقبت های ویژه ای می خواهد . بر فرض اگر جریده ای خواست به معرفی کتابی بر خیزد وپا روی گل های سوسن چهلچراغ مان بگذارد، بتوانیم به پاسخگویی از آن بر آمده که از کجا ضربه خورده ایم و بدانیم که گل سوسن چهلچراغ را درکرمان و یا سیستان و بلوچستان و... نمی توان یافت و این گل مختص به خودمان است ؟ یعنی « برگ ها را کنار زدم / جنگل ـ / پُرآواز بود، راه افتادم» ظروف مخصوص و مرتبط خود را می طلبد.نه اینکه این گونه وارونه اش بخوانم «کتاب را ورق زدم/ صفحه اش پْر هایکو!!! بود/ راه افتادم » البته با پوزش از جایگاه ویژه ی دریایی لنگرودی .

فراموش نشود با این گل زینتی استارت «هسا...» در گیلان زده شد، ویژه ها منتشر شد، کتاب رونمایی شده است و این چنین گل های زینتی از ذخایر معنوی شعر با صلابت  را که گیلان نازنین است محسوب می گردند ـ آیا نمی بایست محیط بانان قلم در برابر جرایدی که برایش قد علم بکند به پاسخ گویی برخیزند و گفته باشند این شعرها کجایش به «هایکو» شباهت دارد؟ بحثی که متأسفانه و یا خوشبختانه گریبانگیر این بدعت بیست و چند ساله شده است و در این کش و قوس «هسا...» و کوتاه و به تازگی هایکو نیز به آن بست داده شده و شده است قوز بالاقوز برای مینیاتورهای مان که شرحش در بالا رفته است.  لازم دیده شد در ارتباط با کتابی که به تازگی از طرف نشر محترم گیلکان روانه بازار کتاب شده چند سطری در باب این بدعت گفته آید.البته به این نیت که قصد و غرضم نقد نیست بل دردی ست که به همراه این کتاب می توان با دوستان درمیان گذاشت تا شاید فرجی بشود.

کتابی که به سفارش و «انتخاب رحیم چراغی» با شعرهای گزینشی در اختیار مترجم نام آور معاصر ، پرویز حسینی قرار گرفته است .لازم به ذکراست این شاعر، نویسنده و مترجم جنوبی در شماره 134 ص18 گیله وا چنین نوشته بود :«23سال از عمر هساشعر می گذرد و می توانم بگویم «هساشعر» روی دست  هایکوی خاوردور بلند شده است ، آنهم به دودلیل: اول ، سلطه ی تکنولوژی که انسان خاور دور را به اسارت خود درآورده و عنصر «عاطفه» را در هایکوهای شان کم رنگ کرده ، دوم مضامین اجتماعی ، که در هایکو به طور جدی دیده نمی شود. اگر به موارد انسانی پرداخته می شود بیشتر شخصی و فردی اند ! حالا که «هایکو به معنای اصلی در خاورمیانه و دور کمرنگ شده است به «هساشعر» و بالندگی اش بیاندیشیم .معتقدم حالا دیگر وقت آن رسیده است که «هساشعر» گیلان را به خاور دور و جهان صادرکنیم .»

الحق وانصاف نیز زحماتی که از بابت ترجمه متقبل شده قابل تحسین است و در اینجا می توان دریافت آنچه را درباب «هسا...» گفته بی دلیل نبوده است .مهمتر از همه در پیشگفتاری که این دانشی مرد دلسوز به اقوام ایرانی درکتاب«رویای جهان» نوشته «تالش» را نیز از قلم نیانداخته که می بایست از طرف انتخاب کننده یا ناشردر لوگوی کتاب نیز اینگونه می آمد:«انگلیسی / فارسی / گیلکی/        ولی مقدمه ی کوتاه پرویز حسینی ـ که داشت زبان تالشی بی آنکه خواننده دریابد که چه فاجعه ای در حال رُخ دادن است پوشش می دهد که از این بابت تشکر ویژه ای نیز به نمایندگی از کل تالش به حسابش واریز می گردد.

از طرفی ، قبلاً این شاعر و نویسنده ی توانای جنوبی در همان شماره گیله وا گفته بود:«برآن شدم با ترجمه شعرهای زیبا و درخشان تعدادی از شاعران گیلانی (!) در صدور آن به سرزمین های دیگر سهمی داشته باشم.» چون رحیم چراغی کتاب را بر اساس گفتمانیسم!(گفتگوهای تنظیم شده) که مدتی است در گیلان رواج دارد و هر عزیزی که ارادت بیشتری از خود بروز دهد در بدنه مصاحبه ی بعدی ورود پیدا خواهد نمود ، متاسفانه این شیوه دامن «هسا...» را نیز گرفته است و بجای کیفیت کار و ارزش گذاری از نوع «هسا...» ـ شعرها بر اساس همان مکتب سلیقه ای امتیاز بندی شده است .و در این تقسیم یک و دو ، خلاء هایی احساس می شود که لازم به گفتن است .مثلاً به فرض  «ص (!)» که در اصل می بایست یک صفحه در اختیار سید یعقوب باقری قرار می گرفت که یکی از «هسا...» های فاخر دهه ی هفتاد وی هنوز ماهیان دریای کاسپین را مست می کند و یا اصغر امیرزاده واجار گاهی و دهها نمونه «هسا...» های عزیزان دیگری که اگر صفحات کتاب «رویای جهان» را رونمایی کنیم ، چه بسا «رویای جهان» دیگری تولید می شود. امیدواریم در آینده نیز بشود . مگر نه اینکه جواد شجاعی فرد ، گذشته از اینکه از «هسا...» گویان اولیه بوده ، به تازگی نیز کتابی درهمین زمینه منتشر نموده است دو صفحه به وی اختصاص می یافت و یا سرکارخانم سکینه(کبری) پاریاو با آن هجم کار و شعرهای خوب با وجودی که عضو NGO«خانه ...» و تعلیم یافته کارگاه شعر استاد جکتاجی است در کتاب «رویای جهان» سانسور می گردد! و نظایر اینها را می توان نام برد.

در شگفتم چراغی بی آنکه نکات ریز و نوشتار پرمحتوای مترجم چیره دست را جدی بگیرد و«هساشعر زیبا و درخشان» در اختیارش قرار دهد  که در بدنه ی نوشتار قبلی وی به وضوح می توان دید. من باب نمونه، یکی از شاعران «پارسی»گو، دودهه است چهار پنج شعر کوتاه «هایکو»یی از وی دیده ایم و در طول پیدایش «هسا...» تاکنون منهای مخالفت های پنهان و آشکارش با این بدعت که مخالفت وی نیز شاید برایش قابل ارزش باشد. چرا که وی در طول این مدت نگاه ویژه یی به کوتاه شعر داشته است . چه بسا شعر کوتاه را هایکو بنامد  و یا کوتاه شعر که هیچ سنخیتی با «هسا...» ندارد. این را در بیانیه چهار بندی که عزیزان بدعت گذار اعلام داشته اند و بارها چه به صورت مکتوب و چه شفاهی که حتا در مراودات شان نیز بر آن تأکید داشته اند. دیگر چه لزومی دارد در هر ویژه و یا کتاب ما از شعرهایش استفاده نماییم که سراینده اش معترض است؟! و در طول این بیست و چند سال آنچه که تغییر و تعویض شده عکس های بروز شده ی وی را روی شعرهایش می بینیم .

با این حال ایشان  در همان شماره 32 ویژه گیله وا در خصوص این بدعت گفته بود :« بر خلاف زعم نویسندگان بیانیه و طرفداران آنها اینگونه شعرهای به واسطه سرودن ... نه تنها به حال و هوای شعر معاصر فارسی تغییر جدی نخواهد داد بلکه دقیقاًبه تأثیر از شعر کوتاه فارسی سرزمین مان شکل یافته است . اگر بخواهیم برای سابقه مشابه اختیار کنیم ، مشابه ی این نوع شعر در شعر قدمایی ژاپن «هایکو» تنها با چند توفیق ناچیز ـ مانند تعداد هجاها در هر سطر ـ قرن هاست که بر شعرجهان تاثیر قابل توجهی گذاشته است و از قضا به لحاظ مفهوم محتوا با توجه به نشانه موقعیت جغرافیایی با شمال میهن مان یعنی موطن هایکو و موطن هسا شعر مشابهت به هم دارند البته ایجاز مبحث مشترک دیگر آنهاست و هایکو محصول قرن های گذشته و هسا شعر محصول قرن های حاضر شعر گیلکی ست.»

پرسش است آیا تاکنون به این شاعر محترم گفته نشده آنچه را که ما داریم به چاپ می رسانیم «هسا...» است و نه کوتاه شعر و هایکو؟و یا نه شاید «هسا...» هایی داشته باشد چراغی کوتاهی کرده و از وی نگرفته و در اختیار مترجم محترم قرار نداده است!که باید گفت جفا به وی نیز شده است .

وانگهی آن عزیز مالک شعرهای خود است و نمی توان آثارش را با رفاقت در کنار «هسا...» گویان گیلک قرار داد وبااین امتیاز که آرشیو ضمیمه ی شماره ی 32را فراموش کند .البته ناشر محترم که خود از گیلان شناسان خبره و شاعر چیره دستی نیز هست ومی بایست ناظر بر شعرها می بود و آنچه  در اختیار مترجم قرار می گیرد ،آیا به همان زیبایی و درخشانی به جهان معرفی خواهد شد؟ با وجود اینکه مترجم محترم در ارتباط با«هسا...» به زیبایی گفته است:« وقت آن است که تمام قد بایستید و جهان را وادار کنید در برابر شعر فارسی ـ گیلکی کلاه از سر بردارند! » و آیا امروز سزاوار است این همه تلاش ، عشق و خود گذشتگی مترجم که قبلاً نیز در باره«هسا...» نظریه پردازی نموده در جراید محلی رشت هزینه گردد؟!

وقتی که شاعر و مترجم جنوبی آمده گل های زینتی ما را که شعر استاد جکتاجی باشد دیده و آنرا ترجمه نموده و خواسته به جهان معرفی کند . یعنی قبلاً با چراغی در این زمینه که شعر جکتاجی شباهت به هایکو دارد را با وی در میان نگذاشته بود که آیتم های «هسا...» را با خود داشته باشد، تا بتواند «روی دست هایکو بر خیزد » که در اصل هم حرمت نشر گیلکان و هم ناشر محترم و آثارش اینگونه به چالش گرفته شود؟ سزاور است ؟ که ما بجای «هسا...» شعر هایکو و یا کوتاه شعر ترجمه نماییم ، پس تکلیف خود «هسا...» چه می شود ؟ در حالی که قبلاً گفته ایم :«کوتاه شعر محصول هساشعر است . کوتاه شعر نوزاد هساشعر است».

خُب. اگر «هسا...» نوزاد دارد لابد امروز این نوزاد دارای برادری بنام هایکوست! آیا آنچه که در گیله وا به نام مترجم به چاپ رسید و با گزینش هایی که چراغی در اختیار وی قرار داده است هیچ سنخیتی دارند؟ کتابی که ترجمه شده شعر هایکویی ست؟ کوتاه شعر گیلکی ست ؟ و یا «هسا ...» ؟و شاعرانی که در این مورداعتراض کنند شاید حق شان هم باشد.

تا آنجا که شعر دریایی لنگرودی ، مخصوصاً آن دو شعر چاپ شده که هر یک نماد «هسا...»در طول پیدایش این بدعت بود مورد هجمه قرار می گیرد و قاب زینتی آن برداشته و رنگ و لعاب هایکو به آن می دهند که بر می گردد به مکانیزم غیر اصولی که در این دو دهه که اول با حذف برخی ها - این بار نیز شرحش تا حدودی در ماهنامه ره آورد گیل شماره های 51-52 خرداد و تیر 94 آمده است . که در ویژه ی شماره 32 پرونده اش هنوز مختوم نشده است و همراه با «اَسا شعر» مازندران که چرا شعر مازنی امروز در جراید گیلان کمرنگ شده است ؟ و مدتی است اصلاً آن شور و حالی را که در دهه ی هفتاد شاعران مازنی از خود بروز می دادند امروز خبری نیست ؟چه عاملی باعث پراکندن مازنی ها شد؟

یا در خود قزوین از گل روی مجید بالدران شرمنده ام به چهره اش که نگاه کنم اگر به شوخی هم از من بپرسد از «هسا...»چه خبر؟ چه پاسخی می توانم  بدهم ؟ یعنی که بیست و چند سال خود صحنه گردان این تراژدی تلخ بوده ام گذشته از شعرها وارتباط دادن شاعران گیلکی سرا با جراید قزوین و چاپ نمودن آثارشان و همچنین فعالیتم که شرحش باز در ره آورد گیل آمده است و نمی دانستم که هایکو می سرایم ؟! و بدعت گذارمان نیز که صحنه را ترک نموده است ! و ما مانده ایم با تازه نوزادی که هایکو باشد و شناسنامه ندارد! و در کتاب «رویای جهان» به دنبال کدام بدعت بگردیم و شعری را انتخاب کنیم که بوی گیله وایی سابق را داشته باشد؟ یعنی به این باور «هسا...» که « آغاز پیش از پایان» بود ؛ و پاسخی به «آسیب پذیری گسترده» با دهها فاکتور به خود !و قرار بر این شده بود «جوهر و فرم »شعر بومی کشور را تغییر دهد . چگونه در برابر چند قطعه هایکو گیلکی سفارشی خود را باخت ؟

یعنی این شعر فاخر و مینیاتوری و فوق العاده زیبای گیلکی«بی تی دیم˘ گول/بهار، هچین/ می تاسیانی خالا/سبزاکود»که به گویش مرکز رشت سروده شده به «طنز»شباهت دارد؟!و یا حتا عرفان «ذن» پرستی هایکوها در آن رخنه نموده است ؟ یا شعر «سایه با سنگ درد دل می کرد/ دل کوه / لرزید» شعری که شناسنامه ی شعر بومی شمال ایران است و با آن بیست و سه سال زندگی کرده ام آن را به دامن آذری ها ، کُردها ، لُرها و... برده ام و موجز ترین شعر گیلکی یا همان«هسا...» به شمار می رود . چگونه است قزوینی ها این شعر را باور دارند ولی در شهر رشت به فراموشی سپرده شده و در اختیار مترجم محترم قرار نگرفته است که اگر برچسبی به این بدعت زده شد که شده است با این شعر بتوان خنثایش نمود.

پس این همه مقالات ارایه شده در استان قزوین ، تهران ، اردبیل و... به کجا غنیمت برده شد؟ که متأسفانه درپیشگفتارهای کتاب و ویژه های چراغی هیچ یک از آنها تاکنون یادی نشده است.

یا فاطمه شریف نژاد که تمام جراید ادبی قزوین در دست وی بود و برای «هسا...» سنگ تمام می گذاشت و یا استاد نقی افشاری(مدیرمحترم مسئول حدیث قزوین) دوست دیرینم حسن لطفی سردبیر محترم «نامه ی قزوین»و برادر گرامی وی حمید رضا لطفی و یا سرکار خانم بیتا دارابی ودهها عزیزی که از بدو پیدایش«هسا...» برای این بدعت از جان مایه گذاشتند و شعر بومی گیلانی را در بدنه ی ادبیات معاصر وصل نمودند تا جایی که آنقدر در قزوین گیلک ، گیلک کرده بودم و حساسیت بعضی از دوستان کلاسیک گوی شعر قزوین و از پیشکسوتان شان علیه ام قیام کرده بود و چیزی باقی نبود به جرم ناسیونالیستی متهم شوم که «خشتاونی می خواهد زبان گیلکی را در قزوین ترویج کند» و چه طعنه هایی که مجید بالدران عزیزم به خاطر من بجان نخرید و دم فرو می بست و یا  ور دست و پاره تنم ، فردوس سلیمانی وزمتر، که در کارگاه پیرامون وجودم پانزده سال تمام پا به پای من از جراید منطقه ای گرفته تا کشور قلم زده و تاکنون یازده نقد در خصوص «هساشعر» در خود قزوین در کارنامه اش دارد  حال در استان های دیگر و در خود رشت صفحات گیله وا بماند ،چه بگویم ؟ بگویم فردوس جان ! در این مدت ترا بازی گرفته بودم «هساشعر» همان هایکو است؟و به تازگی هم می خواهد به نام هایکوی گیلکی به قزوین صادر شود می بایست قدم رنجه کند و بنام هایکو برای مان بنویسد! فاجعه نیست؟

استان قزوینی که بخش اعظم آن آذری زبان اند و تا آنجا که «هساشعر» را نیز ترویج تکثیر می نمودند و حتا در کنار ادبیات معاصر خصوصاً در ویژه ها در معرض دید افکار عمومی قرار می گرفت که خوشبختانه خبرش را سایت معتبر «هاتف نیوز» انعکاس داده است و بلافاصله و هم زمان آن در ستون «میدان فرهنگ»گران سنگ نامه ی هاتف بازتاب یافت که قبلاً «هساشعر» را پایگاه اطلاع رسانی مرکز پژوهش سنجش صدا و سیمای مرکز قزوین نیز اطلاع رسانی نموده بود. 

ناگفته نماند هفته های قبل روزنامه ی ولایت می خواست با من در رابطه با شعر اقوام ایرانی منجمله گیلان مصاحبه ای داشته باشد (پشت این وابستگی های ادبی شاعر نام آشنای قزوینی ، سعید عاشقی عزیز با مشاوره ی دکتر رضا ترنیان ) که به دلایلی شانه خالی کردم . برفرض اگر مصاحبه انجام می شد و در بین دهها نمونه سؤال  پرسشی از «هسا شعر» بود چه می گفتم؟ واصلاً چه می بایست می گفتم ؟ و بایدمی گفتم از «هسا... به تازگی نوزادی متولد شده است که هایکو نام دارد؟!!!  

یا ماه گذشته رادیو فرهنگ در طی تماسی البته به سفارشی که بماند! خواستار گفتگوی رادیویی با من بود باز در مواجه با«هساشعر» چه عکس العملی می توانستم از خود نشان دهم؟ وقتی که یازده سال پیش در همان رادیو گفته ام «هساشعر، شعر اکنون است، شعر حالاست، گونه هایش با گونه های شعراقوام فرق دارد ، «محصول فشردگی و به هم پیوستگی ایجاز و تصور است » و متاسفانه امروز به دلایلی به  هایکو مبدل شده است . آیا باز می توانم بگویم شعر اکنون است ؟اینها را که قبلاً سه شب متوالی در همان رادیو فرهنگ گفته ام و 23سال است که دارم همین جملات را تکرار می کنم تا جایی که آنقدر این واژه ها تکراری شده طرف عق اش می گیرد. البته من از کارشناس برنامه چکاوک که متاسفانه کارشناس آن از آشنایان نیز می باشد.دلگیرم که باز همان جملات را روی آنتن برد!

خُب. در خاتمه پرسش است، اگر «این وجه بارز زبان گیلکی ست» که «طنزاست»!!! و هنوز نتوانسته «به زبان کوچه و بازار نزدیکتر شود» پس چگونه به «مدرن »رسیده است ؟ و این نیم سطر باید رحیم چراغی را به تفکر وا بدارد که با این همه مقدمه چینی در ویژه ها و به تازه گی کتاب، این بدعت «نتوانسته به ناکجاها سفر کندو دیگر شود» و باید چراغی «کلاه از سر بردارد به این نیت که «هساشعر» به عنوان شعری که باید از هایکو وجه مفارقت بیشتری را حفظ کند» ؟!

اگر قراربر ارزش گذاری بود که در شماره 32 ویژه ی گیله وا نیز قبل از اینکه شعرها طبقه بندی شوند و به صورت ویژه از طرف هیئت داوران انتخاب و در اختیار رحیم چراغی قرار می گرفت تا به چاپ برسد ، بی آنکه نام شاعر در اختیار داوران قرار گرفته باشد که قبلاً تجربه شده بود و بسیار هم مورد توجه قرار گرفت و چرا در این کتاب این شیوه اجرایی نشد جای پرسش است!

 

 

 

 

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: